آینده حرکت اصولگرایان بویژه در انتخابات سال ۹۶ و ارزیابی حرکت اقتصادی دولت و روزهای بعد از برجام، بخش دیگری از این گفت و شنود نسبتاً صریح بود. باهنر درباره حقوق و مزایای نمایندگان مجلس و ماجرای حقوقهای نجومی هم حرفهای شنیدنی و تا حدودی جدید داشت.
آقای مهندس! دوران بعد از مجلس چطور میگذرد؟
ما بعد از مدتی فرصت پیدا کردیم خودمان را پیدا کنیم، ولی هنوز فرصت نکردهایم. حالا باید بگردیم ببینیم میتوانیم پیدا کنیم یا نه؟
مگر مجلس باعث شده بود خودتان را گم کنید؟!
نه، وقت نمیکردیم دنبال خودمان بگردیم. یکی از دوستان یک بار به من زنگ زد و گفت ۷ - ۸ ساعت است دنبال تو هستم، پیدات نکردم! گفتم برو بابا من الآن ۴۰ سال است دارم دنبال خودم میگردم و هنوز خودم را پیدا نکردهام [میخندد].
روزهای مجلس سختتر بود یا روزهای بعد از مجلس و کار حزبی؟
نه، سختی خاصی که ندارد، بالاخره ما عادت کرده ایم، نوع کارها یک مقدار متفاوت شده است. من به مجلس علاقمند هستم، الان هم زمانی که در دفتر هستم مذاکرات مجلس را گوش میدهم و دنبال میکنم و امیدوارم مجلس بتواند با صلابت به وظایفش عمل کند و کارهایش را پیش ببرد. ما هم بالاخره اگر بتوانیم کمک میکنیم، بعضی از دوستان هستند به ما لطف دارند، اگر به آنها مشورتی بدهیم و صحبتی بکنیم، تلاش میکنیم که این کار را انجام دهیم.
اگر بخواهید یک ارزیابی کلی از نقش خودتان در ۳ دوره نائبرئیسی مجلس داشته باشید به چه نکاتی اشاره میکنید؟ بعضی شما را به شوخی یا جدی «مردلابیهای مجلس» یا «رئیسِ در سایه» میخواندند که هر وقت کار اداره مجلس سخت میشد، سکان به شما سپرده میشد. خودتان چه نظری دارید؟
بالاخره آدم که نمیتواند تجربه را انکار کند. تجربه در کار خیلی میتواند انسان را پخته کند و این هم تقریباً استثنایی بود. بعد از انقلاب ۳ نفر هستند که ۷ دوره مجلس بودند: آقای حاج احمد ناطق نوری بود، آقای مهندس عبداللهی بود و بنده. الآن هم کسی در مجلس نیست که ۷ دورهای باشد.
کسی که رئیس مجلس است یا کسی که نماینده اول تهران است و با بیش از یک میلیون رأی انتخاب شده، با فردی که از یک حوزه انتخابیه آمده که ممکن است با ۱۰ هزار رأی انتخاب شده باشد، حقشان در مجلس متفاوت نیست و همه یک عدد رأی دارند. اما هر کسی بنا بر تجربه و استعدادش، استدلال و منطقش و جذابیت حرفهای خود، یک حوزۀ نفوذ رأی پیدا میکند.
این حوزه نفوذ رأی هم ثابت نیست، هم بستگی به خود طرف دارد و هم بستگی به موضوع مورد بحث. مثلاً در بعضی از موارد در مجلس من خودم احساس میکردم حوزۀ نفوذ رأی من ۱۰۰ رأی است. مثلاً زمانی که بحث بودجه پیش میآمد که یک بحث جدی کلان میشد، من احساسم این بود که ۱۰۰ نفر حوزه نفوذ رأی دارم. اما در بعضی از مسایل دیگر مثلا در مسایل فرهنگی، حوزۀ نفوذ من شاید کمتر از ۲۵ رأی میشد. در بعضی از حوزهها هم نفوذ رأی من یک عدد هم نبود. یعنی من باید به کارشناس دیگری مراجعه میکردم که آقا مصلحت چیست، رأی بدهیم یا ندهیم؟
دولتها هم این نگاه را به شما داشتند که در برخی موضوعات از کانال شما وارد بشوند؟!
بله، حتماً برای آنها هم مهم بود و آنها هم این حوزههای نفوذ رأی را میشناختند. البته بعضی جاها دولتها چون در مجلس با ساختار مجلس آشنا نبودند ما با آنها مشکل داشتیم. مثلاً فرض کنید رئیسجمهور مینشست با رئیس مجلس بر سر مسألهای تفاهم میکردند. میگفتند مثلاً فلان کار انجام شود، شما در مجلس این کار را بکنید و من در دولت این کار را انجام میدهم. رئیس جمهور در دولت امر و نهی میکند چون بالاخره معاونین و وزرا منصوب خودش هستند اما رئیس مجلس نمیتواند اصلاً امر و نهی بکند. او تنها باید از حوزه نفوذ رأی خودش استفاده کند و نمایندگان را قانع نماید.
بنابراین دولتها چون متوجه نمیشدند و فضای مجلس را نمیدانستند، توقع داشتند که وقتی به رئیس مجلس میگویند تو برو مجلس و فلان موضوع را نهایی کن، فکر میکردند اگر رئیس مجلس بخواهد، این اتفاق میافتد. اما اینطور نیست. رئیس مجلس هم باید نمایندگان را قانع بکند. در میان رؤسای ۳ قوه، رؤسای قوای مجریه و قضاییه خودشان معاونین و دستیارانشان را انتخاب میکنند. جالب است که رئیس قوه مقننه خودش نمیتواند نواب رئیس را انتخاب کند. میتواند لابی و توصیه کند که به چه کسی رأی بدهند اما نهایتاً همواره نواب رئیس مجلس معلوم نیست با رئیس مجلس هماهنگ باشند. رئیس مجلس نه حق عزل آنها را دارد و نه حق نصب آنها را.
جالب است یک بار در مجلس هفتم من داشتم جلسه را اداره میکردم. یکی از نمایندگان یک تذکر آییننامهای داد. من تذکر را شنیدم و گفتم وارد نیست. بعد آن نماینده عزیز ناراحت شد و گفت «باهنر! تو رفتهای آن بالا زور میگویی، همانطور که من تو را بردهام آن بالا، خودم هم تو را میآورم پایین!». یعنی با این رسمیت و تندی با من که رئیس جلسه بودم صحبت کرد! من به او حق دادم گفتم بله من با رأی شما آمدم بالا. هر زمان هم که بخواهید میتوانید با رأی خودتان من را ببرید پایین ولی تا زمانی که اینجا هستم باید به وظیفهام عمل بکنم.
اما رئیسجمهور از نظر حقوقی هیچ زمانی با این چنین جملهای در دولت نمیتواند مواجه شود. مثلاً وزیر به رئیسجمهور بگوید من تو را عزل میکنم!
معروف است شما در جلوگیری از استیضاح برخی وزرا در دولتهای مختلف یا حتی در رأی اعتماد مجلس به آنها در ابتدای معرفی به مجلس نقش داشتهاید. مثلاً رأیآوردن آقایان آخوندی و زنگنه یا جلوگیری از استیضاح این افراد در ۳ سال اخیر بهنوعی با پیگیری و یا نفوذ شما بوده. اینها واقعیت دارد؟!
بله، حتماً. فرقی نمیکند، وقتی از حوزه نفوذ رای صحبت میکنم، یک زمانی بر روی طرح است، زمانی بر روی لایحه است، زمان دیگری برای رای یا عدم رای به وزراست، حتی گاهی برای رای به رئیس مجلس است، زمانی که میخواهند رئیس مجلس هم انتخاب بکنند، من یک حوزه نفوذ رای دارم، دیگران هم یک حوزه نفوذ رایی دارند و عکس آن هم وجود دارد؛ یعنی رئیس مجلس هم یک حوزه نفوذ رای دارد که زمان انتخاب نُواب رئیس مجلس اعمال میکند. اینکه شما بهطور مشخص میفرمایید، بله درست است. حالا ممکن است مثلاً بپرسید شما چرا از آخوندی دفاع کردی که این یک بحث دیگری است.
آیا شما برای همه این موارد حجت شرعی یا قانونی داشتید؟
ببینید این نکته وجود دارد که مدیریت مجلس با نمایندگان معمولی یک تفاوت وظیفه دارد که این نوشتهشده نیست اما عرفی است. در قانون اساسی آمده است که ۱۰ نماینده میتوانند امضا کنند و طرح استیضاح یک وزیری را به صحن علنی بدهند. بنده در ۷ دوره حضوردر مجلس و در ۲ دورهای هم که نبودم، به ضرس قاطع عرض میکنم که هیچ وزیری در هیچ کابینهای نیست مگر اینکه حداقل ۱۰ مخالف جدی در مجلس داشته باشد.
زمانی که آقای روحانی دولت را تحویل گرفت رشد اقتصادی منفی 5 درصد بود الآن حتماً به صفر رسیده یعنی آن وضعیت جبران شده است، اما واقعیت این است که این عبور از رکورد اصلاً به ذایقه مردم خوش نیامده چون الآن مردم از بیکاری، رکود و تعطیلی کارخانهها کلافه هستند
حالا اگر قرار باشد این اصل قانون اساسی بدون لابی و بدون بحثکردن در پشت پرده اجرایی شود، معنایش این است که همیشه دستور علنی جلسه باید استیضاح باشد.
نکته دیگری که در مورد استیضاحها در کشور ما وجود دارد این است که استیضاح و رفت و آمد وزیر مهم است. از زمانی که طرح استیضاح یک وزیر مطرح میشود، رسانهها و سیاسیون کار میکنند. اصلاً وقت کشور صرف تحلیل این موضوع میشود که این وزیری که استیضاح شده است، رأی میآورد یا خیر؟ بعضی از دولتها در بعضی از کشورها، نخستوزیر یا رئیس دولت کابینهاش را ترمیم میکند. در این حالت اگر ۱۰ وزیر را هم تغییر بدهد، اتفاق خاصی نمیافتد. در برخی از کشورها اکثریت به قریب به اتفاق مردم اصلاً نام وزرای خودشان را هم نمیدانند و حساس نیستند. اما اینجا حساسیت وجود دارد. بنابراین اگر قرار باشد همیشه و بدون لابی با ۱۰ امضا استیضاح وزیر را در دستور بگذاریم، نه مجلس و نه دولت به هیچ کار دیگری نمیرسند.
اینکه شما میگویید آیا حجت شرعی برای همه این موارد داشتهام یا نه، من در طول این ۷ دوره شاید ۱۰۰ هزار رأی داده باشم. اینکه برای همه آرا حجت شرعی داشته باشم یا نه، قطعاً آن لحظهای که میخواستم رأی بدهم سعی میکردم خدا را در نظر بگیرم. حالا ممکن است اشتباه هم کرده باشم که میگویم خدایا اگر اشتباه کردم من را ببخش.
مهم این است آدم آن زمانی که میخواهد یک تصمیمی را بگیرد، حب و بغضهای شخصی و معاملات غیرقانونی نداشته باشد.
آقای مهندس! انتخابات ریاستجمهوری ۹۲ و انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال ۹۴ را پشت سر گذاشتیم. با توجه به تجربۀ این ۲ انتخابات، برنامه جریان اصولگرا برای انتخابات آینده چیست؟ به مصداق رسیدهاید؟
ما یک مشکل داریم که بارها و بارها گفتهام. ما در کشور چند حزب قدرتمند، ضابطهدار و منضبط نداریم. تشکلها و جریانهای سیاسی داریم، احزاب کوچک هم داریم اما ۳ یا ۴ حزب قدرتمند ضابطهمندِ فراگیر نداریم. یکی از مشکلات ما و حتی رقبای ما این است که هر انتخاباتی که پیش میآید ابتدا باید یک انرژی سنگینی صرف کنیم که خودمان با هم به وحدت برسیم! این مخصوص اصولگرایان هم نیست، اصلاحطلبان هم باید همین تلاش را بکنند. در انتخابات هر دورهای ۸۰ درصد انرژی ما صرف این میشود که خودمان به وحدت برسیم، ۲۰ درصد انرژی هم باقی میماند برای خود رقابت انتخابات. این بد است و باعث میشود بهرهوری کاهش پیدا کند.
ما به نسبت دورههای گذشته که آمدیم جلو، ارتقا پیدا کردیم. برای اولین بار در تهران بود که کف رأی ما یعنی نفر شصتم نزدیک به ۷۰۰ هزار رأی شد و این رکود زد! ما بعد از پیروزی انقلاب این عدد را در کف رأی نداشتیم که نتیجة آن وحدت است.
البته میدانید که انتخابات در کشور ما بهاصطلاح تناسبی نیست، مطلق است. عملاً در تهران ۷۰۰ هزار نفر کف رأیمان بود اما کف رأی رقیب ما یک میلیون بود. اما چون نظام انتخاباتی تناسبی نیست، هر ۳۰ نفر آنها رأی آوردند و رأی نفر ما انتخاب نشدند.
اما در بسیاری از کشورها مانند ترکیه، عراق و پاکستان انتخابات تناسبی است. یعنی اگر ۴۰ درصد مردم تهران به ما رأی دادند و ۶۰ درصد به رقیب رأی دادند، نمایندگان نیز همینطور توزیع میشوند. این معقولتر و مدبرانهتر است. خود اصلاحطلبان هم از این وضعیت فعلی سود نمیبرند، یک دوره وضعیتشان مثل امروز میشود، یک دوره هم میشوند مانند مجلس چهارم که با اینکه ۳۰ درصد آرا را داشتند اما یک نماینده هم در مجلس نداشتند. الآن ۴۰ درصد مردم تهران احساس میکنند در مجلس نماینده ندارند.
ما به این پایه وحدت رسیده بودیم، البته هنوز معنایش وجود یک حزب کامل و تمام نیست. یک وحدت خوبی شکل گرفته است. ما برای دوره آینده از این ظرفیت استفاده میکنیم. البته این ظرفیت کامل، جامع و مانع نبود. ممکن است یک تعدادی به این ۲۲ نفر جمع تصمیمگیر اضافه شوند که دوره قبل یا غفلت شد یا نیامدند یا قهر کردند. اما باید تلاش کنیم تا این ۲۲ نفر را هم از دست ندهیم. اگر این ۲۲ نفر بشود ۱۲ نفر، یعنی ما عقبگرد کردهایم. اما اگر بشود ۳۰ نفر، معلوم میشود وحدت قویتر شده است.
بحثی در بین جریان های مختلف سیاسی مطرح بود که میخواستند این را القا کنند که شاید آقای احمدینژاد هم میتواند گزینه جریان اصولگرا باشد تا اینکه رسیدیم به فرمایش اخیر حضرت آقا درباره موضوع خطرات دو قطبی شدن. فکر میکنید چرا آمدن آقای احمدینژاد باعث دامنزدن به فضای دو قطبی میشد؟ چه ویژگی خاصی در این آمدن وجود دارد؟
ما از نظر حافظۀ تاریخی نباید سال ۸۸ را فراموش کنیم. آن سال انتخابات، بد و خشن شد. یک عده هم هوای نفس داشتند. حالا من نمیخواهم وارد آن تحلیلها بشوم که بعضیها میگفتند از سه چهار سال قبل هم طراحی شده بود که مثلاً یک کودتای مخملی انجام شود. اما میخواهم بگویم فضا آنقدر تند شد که عدهای آگاهانه یا ناآگاهانه افتادند در یک دام توطئه که علیه نظام جمهوری اسلامی بود و به جای اینکه با رقیبشان درگیر شوند با نظام درگیر شدند و ماجرای سران فتنه پیش آمد و هزینههای زیادی هم به مملکت وارد کردند.
در کشورهای با دموکراسی پیشرفته، قدیمی و باسابقه هم بعضاً ۳۰ تا ۴۰ درصد در انتخابات شرکت میکنند. در کشوری که رکورد ۸۵ درصدی را هم در انتخابات زده است، این باید یک ابزار امیدوارکننده باشد نه یک ابزار تفرقهافکنانه. به نظر میرسید حضور آقای احمدینژاد نهتنها اختلافات بین ۲ جناح را بیشتر بکند بلکه اختلافات در درون جناحها را هم افزایش میدهد.
این نگرانی به دلیل عملکرد آقای احمدینژاد است؟
به دلیل ویژگیهای خاص آقای احمدینژاد است. چندی قبل یک کنفرانس خبری داشتم. یک خبرنگار سؤال کرد که رفتن آقای احمدینژاد به نفع اصلاحطلبان شد یا اصولگراها؟ من گفتم به نفع مملکت شد. [میخندد]. یعنی هر جریانی یکمقدار از این قضیه سود برد و یکمقداری هم ضرر کرد.
اگر بخواهیم درست در نظر بگیریم، رفتن احمدینژاد هم یک سری فرصت به وجود آورد و هم یک سری تهدید. برای هر ۲ جناح هم به وجود آورد. اما تشخیص مقام معظم رهبری که تشخیص کاملاً درستی بود و یک استدلال منطقی پشت آن وجود دارد، این بود که اگر آقای احمدینژاد میماند، یک دو قطبی خشن و جدی به وجود میآورد و دوباره ممکن بود که خداینکرده منافع و مصالح ملی به قربانگاه برده شود و اصلاً مملکت ما تاب تحمل این نوع اختلافات خشن را ندارد.
آقای باهنر! جریان اصلاحات خیلی سعی میکند این را جا بیندازد که جریان اصولگرا بهطور کلی باید پاسخگوی عملکرد آقای احمدینژاد باشد. از آن طرف، حلقۀ نزدیک آقای احمدینژاد آنقدر که به جریان اصولگرا میتازند، به جریان مقابل نمیتازند. شما این ۲ نگاه را چطور تحلیل میکنید؟ آیا واقعاً اصولگرایان باید پاسخگوی رفتار آقای احمدینژاد باشند؟
ببینید! آقای احمدینژاد اصطلاحاً یک طیف رنگینکمانی را از ابتدای ریاستجمهوریاش تا سال هشتم درست کرد. یک خبرنگار همان زمان دولت دهم از من سؤال کرد که احمدینژاد سال ۸۴ با احمدینژاد سال ۹۰ چه تفاوتی دارد که آن زمان شما موافق او بودی و الآن مخالف او هستی؟ من گفتم آقای احمدینژاد احتمالاً فرقی نکرده بلکه اطلاعات من در مورد آقای احمدینژاد زیادتر شده است. چون آقای احمدینژاد قبلاً در این میدان وارد نشده و کار نکرده بود و ما هم تجربهای درباره او نداشتیم. البته من باز هم میگویم که آقای احمدینژاد در سال ۸۴ کاندیدای هیچ جریان رسمی اصولگرایی نبود. این را الآن میشود بهراحتی در رسانهها جستجو کرد. نامزد ما به عنوان یک جریان بزرگ اصولگرایی یعنی جبهه پیروان خط امام و رهبری در سال ۸۴ آقای لاریجانی بود. اصلاً خود بنده رئیس ستاد انتخاباتی آقای لاریجانی بودم.
مجموعه پولی که به خود نماینده میرسد از 8 میلیون بیشتر نیست. برای تعداد زیادی از نمایندگان صرف نمیکند که از مجلس حقوق بگیرند! اساتید دانشگاهها یا پزشکان وزارت بهداشت و امثال اینها عموماً از مجلس حقوق نمیگیرند چون آنجا برایشان بهصرفهتر است
انتخابات که تمام شد و به مرحله دوم افتاد و آقای احمدی نژاد و آقای هاشمی رفتند به مرحله دوم. با اینکه فرصت هم کم بود و خیلی صفکشیها انجام شد اما در همان یک هفته هم ما بیانیه دادیم به عنوان جبهه که این ۲ نفر یک سری نقاط مثبت و یک سری نقاط منفی دارند و ما حمایت ویژهای از هیچ کدام از اینها نداریم. حتی در مرحله دوم ما بیانیهای به نفع آقای احمدینژاد ندادیم اما زمانی که ایشان انتخاب شد، چون از اردوگاه اصولگرایی بود، ما گفتیم باید به او کمک بکنیم تا کار راه بیفتد. اولین اختلافات ما با دولت آقای احمدینژاد هم در اولین لایحه بودجهای که تقدیم مجلس کرد، شروع شد. چون احساس کردیم بحثها کارشناسی نیست و همه زوایای منافع ملی در نظر گرفته نمیشود، رفتیم نشستیم و صحبت کردیم و خیلی با هم جلسه داشتیم. اما در اواخر دوره دوم بود که مسایل دیگری مانند خانهنشینی و گرفتاریهای دیگر پیش آمد و اختلافاتمان خیلی بالا گرفت. اما اختلافات کارشناسی ما از روزهای نخست شروع شد. شاید همان سال اول ریاستجمهوری ایشان بود که بارها و بارها گفته بود ما به اصولگرایان کاری نداریم، من اصلاً اینها را اصولگرا نمیدانم! بعد میگفتیم جلسه اصولگرایان بیایید، میگفت ما باید بنشینیم اصولگرایی را تعریف بکنیم و بعد بر مبنای آن بگوییم چه کسی اصولگراست و چه کسی اصولگرا نیست. بنابراین اینکه بخواهند توپ را بیندازند در زمین اصولگرایان، مانند مجلس ششم میشود که الآن اصلاحطلبان معتدل مسؤولیت مجلس ششم را بر عهده نمیگیرند و میگویند آنها یک سری آدمهای تندرو بودند که هنجارشکنی کردند و رفتارشان به ما ربطی ندارد!
حتی مسؤولیت سال ۸۸ را قبول نمیکنند که هیچ، حمایت هم میکنند!
در زمان دولت اصلاحات در مجلس هفتم که ما بودیم، رئیسجمهور آقای خاتمی بود یا اواخر مجلس پنجم هم رئیسجمهور ایشان بود. ما از رئیسجمهور اصلاحطلب هم سؤال نکردیم اما از رئیسجمهور اصولگرا سؤال کردیم! البته این را هم بگویم که آقای احمدینژاد هم یک سری کارهای قابل دفاع دارد و من فعلاً نمیخواهم آنها را ارزیابی کنم اما اینکه آقای احمدینژاد با اردوگاه موجود اصولگرایی کار میکرد یا خیر، نه، این را همه میدانند که اینطور نبود. بنابراین ما هم مسؤولیت کارهای او را بر عهده نمیگیریم.
حدود ۳ سال و چند ماه از عمر دولت یازدهم گذشته است. اگر بخواهید به این دولت نمره بدهید، چه نمرهای میدهید؟
ما بعضی شاخصهای کلان در کشور داریم که تقسیم میشود به شاخص واقعی و شاخص حسی (احساسی). مثلا شاخص امنیت و احساس امنیت داریم. این ۲ شاخص لزوماً همیشه بر هم منطبق نیستند. ممکن است امنیت وجود داشته باشد ولی یک اقشاری از جامعه احساس امنیت نکنند و بالعکس، ممکن است امنیت نباشد ولی یک عده احساس امنیت کنند. حاکمیت مسؤول هر ۲ شاخص است، یعنی دولت هم باید امنیت و هم حس امنیت به وجود بیاورد؛ باید هم رفاه و هم باید حس رفاه به وجود بیاورد. گاهی اوقات این ۲ بر هم منطبق نیستند.
مثلاً دولت آقای روحانی گفت من میخواهم تورم را کنترل کنم. انصافاً موفق هم بودند. یعنی تورم ۴۵ درصدی را که تحویل گرفته بود، رساند به تورم تکرقمی.
این خیلی کار سنگین و شاق و مهمی است. من البته در تحلیل اقتصادی بارها گفتهام که هدفگذاری تورم تکرقمی را در شرایط رکود اقتصادی علمی نمیدانم. اصلاً نباید دولت اینطور هدفگذاری کند. من اگر بودم تورم را بر روی ۲۰ درصد هدفگذاری میکردم. حالا اینها هدفگذاری کردند بر روی تکرقمی و به آن دست پیدا کردند و کاملاً موفق بودند. یا در مسأله برجام بالاخره مذاکرات ۱۸ ماهه دولت آقای روحانی و دیپلماسی که انجام شد بسیار قدرتمند و بیسابقه بود و کار را خوب پیش بردند. نمیتوانیم نمره ۲۰ به برجام بدهیم ولی ما یک تیم قدرتمندی را فرستادیم در میدان ۵ رقیب گردن کلفت، زورگو و مستکبر. بعد هم قرار گذاشتیم ۱۰ گل بزنیم و هیچ گلی هم نخوریم! رفتند به جای ۱۰ گل ۷ تا گل زدند و به جای اینکه گلی نخورند ۲ تا گل خوردند. نباید بگوییم شکست خوردهاند. ما به نقطه ایدهآل نرسیدیم. وضعیت پسابرجام نیز همین است. از قبل، حضرت آقا بارها و بارها فرمودند که طرف مقابل ما مکار است و حتی به امضایی که میکند متعهد نیست.
اما اینکه یک نفر بگوید کاش برجام نبود و از ابتدا هم مذاکره نمیکردیم و کارمان را هم ادامه میدادیم، نه اصلاً قبول ندارم. در این بخش هم دولت موفقیتهای خوبی داشته است و تقریباً هر زمانی که حضرت آقا از بحث هستهای مطالبی فرمودند، تیم مذاکرهکننده را تأیید کردهاند.
به نظر شما تأثیر همین موارد مثل کاهش نرخ تورم یا بهنتیجهرسیدن برجام در زندگی مردم احساس میشود؟
ببینید! من کلیت برجام را میگویم. برجام به آن هدف اصلی ما نرسید اما اینکه یک نفر بخواهد تفسیر کند که در برجام شکست خوردیم، این ظلم است! نه، دولت موفق بوده و خوب هم کار کرده است. در رابطه با پسابرجام هم همینطور است. مشکلات داریم. قرار بود تحریمها یکدفعه از بین برود ولی الآن بازی درمیآورند. اما این هم که بعضیها بخواهند فوری به این نقطه برسند که حالا که اینطور شد بزنیم زیر برجام، باید بگویم که ما سناریوی برگشت به قبل از برجام را همیشه روی میز داریم.
دشمن هم بداند ما اگر به نقطه گسستگی برسیم، برمیگردیم به قبل از برجام. این روی میز است. اما یک عده در ایران میخواهند بگویند الآن در آن نقطه قرار داریم، نه ما الآن در آن نقطه نیستیم و منافع ما این نیست که برگردیم به قبل از برجام. شرایطِ قبل از برجام را از روی میز برنمیداریم، جزوگزینه های ماست و به رخ دشمن هم میکشیم. دشمن هم باید مواظب رفتار خودش باشد.
حالا در رکود هم داستان همین است. زمانی که دولت آقای روحانی دولت را تحویل گرفت، رشد اقتصادی منفی ۵ درصد بود. الآن حتماً به صفر رسیده یعنی آن وضعیت جبران شده است. اما واقعیت این است که این عبور از رکورد اصلاً به ذایقه مردم خوش نیامده، چون الآن مردم از بیکاری، رکود و تعطیلی کارخانهها کلافه هستند و حق هم دارند. یک اشکال دولت یازدهم هم این بود که همه تخممرغهایش را در سبد برجام چید. یعنی فکر میکرد که اگر برجام حل شود تمام مشکلات مملکت حل میشود. در حالی که من در دولت دهم گفتم و باز هم میگویم اگر کل برجام هم حل بشود، ۳۰ الی ۴۰ درصد مشکلات اقتصادیمان حل میشود، مابقی برمیگردد به وضعیت داخلی ما و مدیریتهای ما.
خب دولت آینده باید برای این وضعیت چه بکند؟ اساساً جریان اصولگرا بالاخره برای این معضلات ریشهدار چه برنامهای دارد؟
ما باید کاندیداهایی را که داریم انتخاب میکنیم، بهطور دقیق بررسی کنیم. من درباره استیضاح وزرا هم این حرف را میزدم که زمانی که میخواهید یک وزیر را استیضاح کنید، باید ببینید وزیر بعدی که میآید ۲۰ درصد از این وزیر بهتر است یا خیر؟ اگر قرار باشد ما وزیر را کنار بگذاریم و وزیری مانند همین بیاید، این به ضرر است.
بنابراین ما در بررسیهایمان ۲ پارامتر را مقایسه میکنیم که شامل «کارآمدی» و «رأیآوری و مقبولیت» است. ما الآن داریم ۳۰ نفر را بررسی میکنیم. حتی بعضیها سؤال میکنند که آقای روحانی را هم بررسی میکنید؟ گفتم بله بررسی میکنیم. ما الآن سلبی و ایجابی روی کسی توقف نمیکنیم. یک سری آدمها هستند که ممکن است بیایند و در شورای نگهبان تأیید صلاحیت نشوند. این ربطی به ما ندارد و مربوط به نظام است. اما کسانی که توسط شورای نگهبان تأیید میشوند، همه قابل بررسی هستند.
آقای مهندس! درباره پدیده «حقوقهای نجومی» حرفهای مختلفی گفته میشود. بعضیها میگویند قانونی بوده و برخی دیگر هم میگویند غیرقانونی بوده است. تحلیل شما چیست؟
در این قضیه اشکالی که من به رسانه ها و جریانات سیاسی میگیرم این است که همه ادعا میکنند که در مبارزه با مفاسد اقتصادی جدی هستند اما به محض اینکه فساد اقتصادی کشف میشود، ابتدا دنبال این هستیم که ببینیم مربوط به کدام جریان سیاسی است! بگوییم حقوقهای نجومی مربوط به اصلاحطلبان است و آنها هم بگویند که املاک نجومی شهرداری مربوط به اصولگرایان است. این اول بدبختی و گرفتاری ماست! ما باید همنوا، همراه و همقسم شویم و هر کسی فساد اقتصادی میکند با او برخورد نماییم.
این همنوایی الان بین مسؤولین وجود دارد که برای مردم آرامشبخش باشد؟
اینکه بعضیها بخواهند این مسأله را توجیه کنند، بد است. فرقی هم نمیکند آن توجیهکننده اصلاحطلب باشد، اصولگرا باشد، سخنگوی دولت باشد یا وزیر دولت. هر کسی بخواهد حقوق نجومی را توجیه کند، دارد خلاف مسیر مصلحت کشور حرکت میکند.
شما تا همین اواخر در مجلس بودید. آیا از میزان حقوق وزرا اطلاع داشتید؟!
حقوق وزرا حقوق بالایی نیست. نمیدانم چقدر است اما میخواهم بگویم جوانب قضیه، کار را خراب میکند. امتیازها ممکن است کار را خراب کند. یک ظلم دیگری هم در این ماجرا رخ میدهد که نباید فراموش کنیم. ما مثلاً ۱۰۰ هزار مدیر دولتی داریم، از مسؤول ادارۀ فلان شهرستان گرفته تا رئیسجمهور. آقایان میآیند و میگویند کسانی که حقوقهای نجومی گرفتهاند ۱۲۰ نفر بودهاند! حالا نه، برویم تحقیق کنیم میشوند ۲۰۰ نفر. به خاطر این ۲۰۰ نفر حیثیت ۱۰۰ هزار نفر زیر سؤال رفته است. حاکمیت، بازرسی، دادگاه، دولت و همه باید زودتر اینها را مشخص کنند.
آخرین حقوقی که خودتان از مجلس گرفتید، چقدر بود؟
ببینید! مجلس یک مسأله خاصی دارد که با جاهای دیگر متفاوت است. اما نماینده مجلس وقتی میرود حوزه انتخابیه و برمیگردد اینطور نیست که اضافهکاری و حق مأموریت بدهیم، اما برای هر ماه پول بلیط رفت و برگشت یک سفر با هواپیما را به نماینده میدهیم. حالا اگر کسی بخواهد این را جزء حقوق حساب کند، ظلم است. من متعدد سراغ دارم نمایندگانی را که گاهی پول یک بلیط را میگیرند ولی ماهی ۴ بار به حوزه انتخابیهشان میروند و برمیگردند. یک بخشدار ممکن است ماهی ۱۰ میلیون حقوق بیشتر نگیرد اما ساختمان و ماشین و راننده که اطراف او هستند شاید ماهی ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون خرج آنها باشد.
ما چون چنین سیستمی نداریم اینها را می دهیم به نماینده تا خودش مدیریت کند. آخرین حقوق خالص نمایندگی که بنده گرفتم، ۴/۵ میلیون تومان بوده است. البته در کنارش پول دفتر را گرفتهام، پول رانندهای که همراه من بوده را برایش گرفتهام و امثال اینها. اما مطمئناً مجموعه پولی که به خود نماینده میرسد از ۷ الی ۸ میلیون بیشتر نیست. جالب است که برای تعداد زیادی از نمایندگان صرف نمیکند که از مجلس حقوق بگیرند! اساتید دانشگاهها، قضات دادگستری که پایه خوبی داشته باشند، پزشکان وزارت بهداشت و درمان و امثال اینها عموماً از مجلس حقوق نمیگیرند چون آنجا برایشان بهصرفهتر است.
نظر شما